ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ
تنها برای تو
دیروز خیلی سخت گذشت... چن روزی بود ک خاله اینا میگفتن مردم دارن حرف میزنن ک چرا اینا عقد نمیکنن زشته گناهه وازین حرفا درصورتیکه ما عقد 3ماهه کردیم تاهم وقت بشه خانواده ها همو بشناسن هم یزدان کارشو اینجا سروسامون بده اما مردم فهم ندارن ک این عقد با عقد داعم فرقی نمیکنه بخدا باورتون نمیشه 90 درصد اونایی ک حرف زدن دختراشون ی خرابکاریایی کردن ک من واسم زشته حرفشو بزنم حالا واس من ک شده چرتوپرت میگن همشونم میدونن ک من نشستوبرخاستم پیش مردم خیلی بهتراز دخترای خراب خودشونه خوبه ما ب همه گفتیم ک عقدمون محضری نیست و میخوایم ی مراسم در حد ی عروسی بزرگ بگیریم خاله اینا همش میگفتن مردم حرف میزنن چن روز دیگه ماه رمضونه ن میشه ما بریم ن خانواده یزدان بیان دیروز خیلی بهم ریخته بودم خواستیم همون موقع از محضر وقت بگیریم ی عقد ساده بکنیم ک دهن همه بسته بشه بخدا بغضم گرفته بود ک یزدان احساس تنهایی میکنه و بعدازاینهمه سختی وارزو عقدمون اینجوری باشه مامان بابای یزدان هم موافق بودن اما معلومه ک چقد ناراحتن بعد ماه رمضونم اینجا ب شدت گرمه من راضی نیستم کسی اذیت شه احتمالا بریم کرمانشاه عقد بگیریم اینجا هم لیاقت ندارن واس عقدم دعوتشون کنم خیلی هم بهتر میشه خدا نبخشدشون ک اشکمو دراوردن و یزدانمو انقد بهم ریختن یزدانم الان درگیر کارای خودشه نمیشه ک فکرش چن جا باشه مغازه ای ک قرار بود بگیره دیشب زنگ زد ب صاحبش گف دادمش کسی دیگه شهرو زیرورو کردیمو پیدا نمیشه مغازه جای خوب دیگه مجبوریم تو خیابون فرعی بگیریم دیشب انقد ناراحت بود ک خدا میدونه،نصفه شبی رفتم پیشش خواب بود یکم پیشش دراز کشیدم سرمو گذاشتم رو شونه ش یکم بوسش کردم اومدم خوابیدم همش دعا میکنم مغازه خوب پیدا کنه کاراش خوب پیش بره توروخدا شما هم دعا کنید...
miss-A |